دکتر هاشمی روانشناس اسلامشهر،بهترین مرکز مشاوره در اسلامشهر،مشاوره خانواده در اسلامشهر،دکتر مشاور در اسلامشهر،روانشناس خوب در اسلامشهر

دکتر سید حبیب اله هاشمی

متخصص روان شناسی سلامت (Ph.D)

روان شناس بالینی (M.A)

روان درمانگر و مشاور - مدرس دانشگاه

Dr.S.habib A. hashemi

(Health psychologist (PH.D

(Clinical psychologist (M.A

Psycho therapist

درباره من :
  • صفحه اصلی
  • دانشجویان
  • مراجعین
  • خدمات
  • گالری تصاویر
  • آموزش
  • متخصصان مرکز

مرکز مشاوره و روانشناسی زرافشان-اسلامشهر

مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و تحکیم خانواده-اسلامشهر

اختلال های روانی کودک

اختلال های روانی کودک ( مربوط به مدرسه و کلاس)


مقدمه
آسیب شناسی روانی در جستجوی این مسأله است که چرا برخی از آدم ها به گونه ای غیر منتظره ، گهگاهی عجیب و معمولا خود- ویرانگر و خود- شکن ، رفتار، فکر یا احساس می کنند . روانشناسی مرضی می کوشد تا  اسرار رفتار نا بهنجار را گشوده و افراد مبتلا به اختلال روانی را درمان کند.از این رو می خواهد معلوم کند آن که با دیگران متفاوت است چه احساس های دارد . مردم چه احساسهای از متفاوت بودن دارد و جامعه با افرادی که متفاوت شمرده می شوند چگونه برخورد می کند. و حد فاصل میان الگوهای مقبول و نا مقبول رفتار و فکر چیست ؟ این علم به عنوان رشته ای از روانشناسی  طی برقراری ملاک هایی برای تفکیک رفتار بهنجار و نا بهنجار، با توصیف انواع ، علل، درمان و پیشگیری این رفتارها سرو کار دارد اما تمیز رفتار بهنجار از نا بهنجار غالبا مشکل است و هر چند برای تعریف رفتار نابهنجار چندین مدل مطرح شده ولی هیچ یک از تعریف های ارائه شده آن قدر جامع نیست که همه موارد نا بهنجار یا اختلال های روانی را در بر گیرد و در این مورد اتفاق نظر کلی وجود ندارد .
در زمانهای قدیم ، نه چندان دور رفتار نابهنجار رفتاری شیطانی در نظر گرفته می شد تا این که در اثر پیشرفت های که در کالبد شناسی ، فیزیولوژی، عصب شناسی ، شیمی و دیگر علوم پزشکی پدید آمد -اوایل قرن هجدهم  –اختلال مغزی را اساس تمام بیماری های روانی معرفی کردند این طرز تفکر در مورد علل رفتارهای نابهنجار فرضیه عضوی یا مدل طبی نامیده می شود.اما با توجه به اینکه بسیاری از اختلالات روانی علت و منشأ عضوی ندارند – حداقل با علم امروزی – نظریات دیگری با تأکید بر مبانی روانی ، اجتماعی و فرهنگی پدید آمد.
فروید اساس مکتب خود را طی پایه مشاهده بیمارانی استوار که به علت داشتن مشکلات روان رنجوری به وی مراجعه کرده بودند.مدلی که فروید بنیان نهاد نسبت به رفتار انسان بد بین است و آن را نتیجه غرایز زیست شناختی،انگیز های نا هشیار و تجارب اولیه کودک می داند.به یک معنا در این رویکرد همه نا بهنجارند و بهنجاری خواب  و خیالی بیش نیست . دید گاه رفتاری ، رفتارهای نابهنجار را بهعنوان رفتارهای غیر سازشی و غیر مؤثر و به عنوان رفتارهایی تلقی می کند که طی یادگیری غلط پدید   می آید.در مدل انسان گرایانه نابهنجاری در رفتارهای غیرعادی، انحرافی است که در رشد طبیعی آدمی و در اثر استفاده  اغراق آمیز از مکانیزم های دفاعی ، شرایط اجتماعی و یاد گیری غلط یا  فشارهای زیاد پدید می آید. در مدل هستی گرایانه رفتار غیرعادی رفتاری است که در پدیده ایی ضعف در ارزش ها ،بحران در عقاید و زوال شخصیت فرد در جوامع دیوان سالارانه به صورت بیگانگی،بیزاری و اضطراب وجودی پدید می آید. در مدل شناختی رفتار نابهنجار در نتیجه ارتباطات تجارب نامطلوب و افکار نادرست  با تکیه بر مواردی مانند باور شناخت های نادرست و نظایر آنها تبیین می شود. در مدل ارتباط بین فردی، رفتارهای نابهنجار به صورت رفتارهای ناخوشایند بین اشخاص و پدید هایی ارتباطات بیمار گونه به وجود می آید و در مدل اجتماعی رفتارهای غیرعادی پاسخی است که در اثر فشار آوری های محیطی ارایه می شود . به این ترتیب،بسیاری از روانشناسان ، تصور ها و انتظارهای ذهنی خود را در مورد آسیب شناسی روانی از نظریه پردازانی همچون فروید، آبرهام ، اریکسون ، آدلر، هارتمن ، ماهلر و نظایر آنها گرفته اند، در حالی که خود این نظریه پردازان تصور های ذهنی خود را در آسیب شناسی بزرگسالان بر پایه تجربه های دوران کودکی نهاده و هیچگاه واقعاً درمورد کودکان مطالعه ای انجام نداده اند. از نظر فرس ( 1992) ، این مجموعه های نظری راه های توصیف واقعیت هستند؛ اما نباید آنها را با خود واقعیت اشتباه گرفت.وقتی که شخص برچسب سازگاری می خورد این بدان معنا نیست که سازگاری کیفیت ذاتی آن شخص است،او فقط یک شخص است. اما توصیف این فرد به عنوان سازگار، متخصص بالینی را قادر می سازد تا پیش بینی هایی انجام دهد یا این بخش کوچک از واقعیت را درک نماید همان طور که یک نظریه می تواند راهی جهت فهم بگشاید، طرفداری کور کورانه و سخت از آن می تواند از اثر بخشی فرد به عنوان یک متخصص بالینی بکاهد و به عنوان مجموعه ای از چشم بندها،فرد را از دیدن شقوق دیگر باز دارد.مهمتر آن که،این ذهنیت مداری ها به چند کجروی مهم در قضاوت بالینی منجر می شود که مهمترین آنها مقایسه رفتار مورد نظر با رفتارهای خود ما است.در چنین محدوده ای از ذهنیت مداری ، اشخاصی که شباهت ناچیزی به ما  دارند یا رفتارشان شباهت چندانی به رفتار ما ندارد، ناسازگار یا نا بهنجار می شود این کج بینی و قضاوت اشتباه ممکن است به صورت دیگری هم نمد یابد در این حالت ما آن دسته از مشکلات رفتاری مراجع را که در خودمان و نزدیکانمان سراغ داشتیم یا داریم عادی به حساب می آوریم و از آنجایی که خودمان و رفتار مان را به عنوان یک متخصص روانی بهنجار می دانیم،نتیجه می گیریم کسانی که مشابه ما عمل کنند نمی توانند نابهنجار باشند.ذهنیت مداری ممکن است کج روی های دیگری را در قضاوت بالینی به بار بیاورد . به عنوان مثال ، برخی اوقات با در نظر گرفتن تاریخچه یا شرایط و به طور کلی،دلایل یک مشکل رفتاری،رخداد آن را بدیهی و در نتیجه مقبول و عادی به حساب می آوریم؛مثلا،تلاش می کنیم رفتار بزهکاران را ببخشیم،چرا که انگیزه ها و تجارب ضعیف دوران کودکی او را درک می کنیم .
تشخیص و طبقه بندی در آسیب شناسی روانی
با قبول و طبقه بندی یک مرز تشخصی در شناخت رفتارهای نا بهنجاری،از آنجایی که این رفتارها گسترده وسیعی را تشکیل می دهد،لزوم طبقه بندی رفتارهای مشابه در گستره رفتارهای نابهنجار مطرح می شود،هر چند این مسأله پدیده جدیدی نیست و علی رغم این که پیشرفت هر دانشی نیازمند طبقه بندی موضوع های درونی آن است، طبقه بندی اختلال های روانی مختلف را نوعی " برچسب زدن " به افراد میددانند و عقیده دارند طبقه بندی عملی غیرانسانی است که به عنوان یک داغ ننگ،قضاوت ها و محرومیت های ناروایی را در مورد این افراد ایجاد کرده،توانایی ها و منابع رشد و شکوفایی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد.در اعتراض به طبقه بندی،انسان گرایان و در رأس آنها راجرز،طبقه بندی اختلال های روانی را زیر سؤال برده اند.از نظر راجرز طبقه بندی،وابستگی مراجع را افزایش داده،باعث می شود که او احساس کند مسئولیت فهمیدن وی به عهده دیگران است. در این راستا،مزلو با در نظر گرفتن فرد به عنوان موجودی یکتا بر چسب های شخصیتی را موجب انکار یکتایی فرد می داند.
با وجود این عقاید و نقطه نظرها،به نظر می رسد طبقه بندی به عنوان شیوه ای که به اشتراک ها توجه می کند ،نه تنها با قبول یکتایی فرد متناقض نیست،بلکه اطلاعاتی را نیز فراهم می کند که موجب فهم بیشتر مراجع می شود.چرا که بدون در نظر گرفتن شباهت ها ،هیچ راهی برای یادگیری تجربه های پیشین درمورد افرادی که ویژگی ها ی روانشناختی معینی دارند با هدف و راهنمایی،ارزیابی ،درمان و مراقبت از کسی که تازگی ها چنین ویژگی هایی را پیدا کرده است ،نخواهیم داشت .در اعتراض به طبقه بندی،جامعه شناسی به نام اروینگ کافمن ، واژه " داغ ننگ" را بر سر زبانها انداخت.او داغ ننگ را به عنوان اسنادی در نظر گرفته بود که موجب آن فرد از نظر بقیه افراد نامطلوب تلقی می شود.از این نظر ،داغ ننگ به عنوان نوعی "بی اعتباری "باعث می شود دیگران فرد را،خطرناک یا ضعیف بدانند با تکیه براین سخن،عده ای از متخصصان طبقه بندی را به عنوان نوعی "داغ ننگ "مطرح کردند که موجب پیش داوری ،طرد انتظارات منفی و سوء تعبیر رفتار شده و نگرشی را ایجاد می کند که با واقعیت وجودی و رفتار واقعی افراد برچسب خورده،متفاوت است.پژوهشگرانی همچون فیلیس ،بورد،یا ماموتو و دیزنی در تأیید ادعاهای بالا پژوهش هایی را سازمان داده و به این نتیجه رسیده اند افرادی که به عنوان دارندگان مشکل روانی مطرح می شوند،نسبت به همکاران،همسایگان،و هم اتاقی ها ،جذابیت کمتری دارند .اکثر مردم نیز در تجربه های روزمره شان اطلاعات دسته اولی دارند که به دلیل برچسب هایی نظیر منحرف آشفته مورد اذیت قرار گرفته،از مدرسه اخراج شده،یا مورد تبعیض قرارگرفته اند.
پژوهش هایی نیز وجود دارند که نشان می دهند نگرش افراد به آشفته ها نگرشی پذیرشی است تا طرد کننده ( پژوهش های  لمکو و کروستی ،١۹٦٢-٦٥؛ بنتر و دگرتون،١۹۷۱؛ آویرام و سگال،١۹۷۶) و مهمتر اینکه ارزیابی های افراد از رفتار یک شخص بیشتر وابسته به تجربه مشاهده های آنها و برچسب ها تفاوتی در نگرش ایجاد نمی کنند( کریک،١۹۷۶؛لمن،جوی،کریزمن،وسیمنز،١۹۷۶).مطالعه روی کودکان دبستانی هم روشن کرده است که آن ها نیز مانند بزرگسالان تمایل دارند یکدیگر را بر اساس عملکرد شان مورد قضاوت قرار دهند تا برچسب هایی که دارند (کوک وسرشین ،١۹۷۶هافمن ،مارسدن وکالتر، ١۹۷۷، فریمن وآلگوزین،١۹۸٠،ولتز،۱۹۸۰)،و خلاصه اینکه طبقه بندی در پیشانی افراد حک نمی شود و نمی توان به صرف نا آگاهی و بی اطلاعی حرکت علمی را در کمک به افراد متوقف ساخت.مرور پژوهش ها نیز حاکی از آن است که طبقه بندی به خودی خود نمی تواند مسئول پیشداوری یا طرد افراد مبتلا به اختلال هیجانی یا عقب ماندگی ذهنی باشد. عده ای چون هابز (١۹۷۵) معتقدند طبقه بندی باعث تعمیم انتظارهایی می شود که شرایط برچسب خورده را پژوهش داده یا حداقل تقویت می کند .از نظر هابز گفتن این که کودکی،عقب مانده، ضد اجتماعی یا دارای مشکل هیجانی است،نقش مهمی در وضعیت فعلی او ایفا می کند.برای مثال،والدینی که اعتقاد دارند کودکانشان با دیگران فرق می کند ممکن است با آنها به سبکی رفتار کنند که باعث تشویق کودکان برای متفاوت بودن شود . پژوهش های متعددی نیز این گفته را تأیید می کند ، معمولاً معلمان از دانش آموزانی که با هوش توصیف شده اند،انتظار بالا و از دانش آموزان مدارس ویژه،انتظار پایینی دارند در نتیجه چنین انتظارهایی کودکانی که به عنوان یاد گیرنده های ضعیف مطرح می شوند نسبت به همکلاسی هایشان کمتر دریافت می کنند و این امر باعث می شود کودکان به گونه ای رفتار کنند که با انتظارت معلمانشان
مطابقت کند. بدین ترتیب ، افرادی که انتظار کمتری از آنها می رود بدون توجه به ظرفیت هوشی شان پیشرفت کمتری می کنند.
هر چند این یافته ها آسیب شناشان را وا می دارد تا با احتیاط بیشتری دست به طبقه بندی بزنند،اما از آنجایی که احتیاط در طبقه بندی نه به معنای عدم طبقه بندی بهتر،چرا که هر انتظار درستی خود ناشی از طبقه بندی دقیق و جزء به جزء است.برای مثال،اگر معلمی بداند که هوش شاگردش چقدر است،گستره ضعیف و قدرت او کدام است،و چه نوع یادگیری در کودکان با توانایی های مشابه به وقوع می پیوندد،انتظار مناسبی از او خواهد داشت که نه بسیار زیاد و نه خیلی کم خواهد بود.
 طبقه بندی اختلال های روانی
از مجموعه نظام های طبقه بندی که در حال حاضر مورد استفاده قرار می گیرد،طبقه بندی چند محوری به دلیل محورهای تکمیلی و کمک تشخیصی متعدد،نظام مناسبی برای تشخیص و طبقه بندی فراهم می سازد. در طبقه بندی چند محوری هر محور نشانگر آگاهی های تکمیلی در مورد علایم،سبب شناسی،سطح سازگاری،میزان استرس و... است. تجدید نظر چهارم راهنمایی تشخیصی آماری اختلال های روانی( DSM  IV)[1] یکی از نظام های چند محوری است که در سال ١۹۹٤ جانشینDSM IIIRشده است. آماده سازی DSM  IV بنا به ضرورت و به طور تنگاتنگی با آماده شدن فصل پنجم " اختلال های روانی و رفتاری " درICD 10[2]  که به وسیله جهانی بهداشت به هماهنگی کدها و اصطلاحات منجر شده است.
در سیستم چند محوری،ارزیابی بر اساس محورهای متعددی انجام می گیرد و هر محور به حوزه متفاوتی از اطلاعات مربوط و متخصصان در طرح ریزی درمان و پیش بینی نتیجه کمک می کند،نظام چند محوری،DSM IV برای این منظور پنج محور پیشنهاد کرده است،استفاده از این نظام،ارزیابی نسبتا نظامند و جامعی را با توجه اختلال های روانی متعدد و شرایط طبی،مشکلات روانی،اجتماعی ،محیطی و سطح عملکرد فراهم ساخته،چهار چوبی مناسبی را برای سازماندهی و ارتباط دادن اطلاعات بالینی در مورد یک شخص به دست می دهد و کاربرد مدل زیستی-روانی-اجتماعی را شرایط بالینی ،تربیتی و پژوهش امکان پذیر می کند. محور هایDSM IV عبارتند از:
محورI:اختلال های بالینی یا شرایط دیگری که ممکن است کانون توجه بالینی باشد.
محورII:اختلال های شخصیت و اختلال عقب ماندگی ذهنی.
محورIII:بیماری های جسمانی.
محورIV:مشکلات روانی- اجتماعی و محیطی.
محورV:ارزیابی کلی عملکرد.
محور یک:اختلال های بالینی یا شرایط دیگری که ممکن است مرکز توجه بالینی باشد.
 در این محور اختلال های بالینی و شرایط دیگری که ممکن است کانون توجه بالینی باشند. قرار می گیرند چنین گستره ای تمام اختلال ها و شرایط بالینی به استثنای اختلال های شخصیت
و عقب ماندگی را که در محور دو طبقه بندی می شوند،شامل می شود.گروه های اصلی اختلال هایی که در این محور طبقه بندی می شوند عبارتند از:
١.اختلال هایی که معمولا برای اولین بار در نوباوگی، کودکی یا نوجوانی تشخیص داده می شوند( به غیر از عقب ماندگی ذهنی که در محور دو طبقه بندی می شود).
٢.روان آشفتگی،زوال عقل و سایر اختلال های یاد زدایشی،و شناختی.
٣.عقب ماندگی های ذهنی مرتبط با بیماری جسمانی.
٤.اختلال های مرتبط با مواد.
٥.اسکیزوفرنی و سایر اختلال های روانپریشی.
٦.اختلال های خلقی.
٦.اختلال های اضطرابی.
٨.اختلال های شبه جسمی.
٩.اختلال های ساختگی.
۱۰.اختلال های گسستی.
١١.اختلال های جنسی و هویت جنسی.
١٢.اختلال های خوردن.
١٣. اختلال های خواب.
١٤.اختلال های کنترل تکانه که در جایی دیگری طبقه بندی نشده اند.
١٥.اختلال های سازگاری.
١٦.اختلال های دیگری که می تواند کانون توجه بالینی قرار گیرند.
در صورتی که شخصی بیش از یک اختلال در محور اول داشته باشد لازم است نام همه آنها گزارش شوند.در این صورت،نخست نام اختلالی که علت اصلی مراجعه بوده ،نوشته می شود.درصورتی که فردی هم در محور اول و هم در محور دوم اختلال داشته باشد،تشخیص اصلی محور یک در نظر گرفته می شود،مگر این که تشخیص محور دوم با عنوان " تشخیص اصلی " مشخص شده باشد.همچنین در صورتی که هیچ اختلالی در محور یک وجود نداشته باشد،فرد به عنوان " بدون وضعیت یا تشخیص در محور یک " در صورتی که تشخیص اول تا گرد آوردی اطلاعات لازم به تعویق افتد،تخت عنوان " معوق ماندن وضعیت یا تشخیص در محور یک "،کدبندی می شود.
محور دو:اختلال ها ی شخصیت  و عقب ماندگی ذهنی
محور دوم برای گزارش اختلال های شخصیت و عقب ماندگی ذهنی در نظر گرفته شده است و درعین حال،می تواند برای اشاره به ویژگی های شخصیت و مکانیسم های دفاعی نیز مورد استفاده قرارگیرد.وجود این محور باعث می شود تا حضور اختلال شخصیت و عقب ماندگی به علت چشمگیر بودن اختلال های محور یک،نادیده گرفته نشود.از طرف دیگر،کد گذاری این اختلال ها در محور دوم،آسیب زایی یا دامنه درمان مناسب آن را نسبت به محور اول متفاوت  نمی سازد. این محور ممکن است برای تشخیص کردن خصوصیات ناسازگارانه شخصیت نیز مورد استفاده قرار گیرد.
مکانیسم های دفاعی یا سبک های کنار آمدن فرایند خودکار هستند که فرد را در برابر اضطراب و آگاهی از خطرهای درونی و بیرونی یا عامل فشارزا حمایت می کنند و واسطه ای بین واکنش فرد به تعارض،هیجان و عوامل فشارزای درونی و بیرونی هستند. هر مکانیسم دفاعی از لحاظ مفهومی و تجربی به گروه هایی تقسیم می شوند که از آنها به عنوان سطوح دفاعی نام برده می شود.این سطوح به سطح انطباقی بالا،سطح باز داریهای روانی،سطح تحریف خفیف تصویر ذهنی،سطح انکار،سطح تحریف عمده تصویر ذهنی،سطح عمل،و سطح بی نظمی دفاعی تقسیم می شوند.
در سطح انطباقی بالا،دفاع های کامروا سازی و رضایتمندی را به حداکثر می رسانند و آگاهی هوشیارانه از احساس ها ،افکار و پیامدها موجب می شوند و تعادل مناسبی را میان انگیزهای متضاد ایجاد می کنند.این سبک های کنار آمدن عبارتند از:پیش بینی،پیوند جویی،نوع دوستی،شوخ طبعی،ابراز وجود،خویشتن نگری،والایش،و بازداری. در سطح بازداری های روانی،سبک های کنار آمدن،افکار،احساس ها،خاطر ها،آرزوها یا ترس های بالقوه تهدید آمیز و خارج از هوشیاری نگهداری می کنند.برخی از این سبک ها عبارتند از: جابجایی ،تجزیه،توجیه عقلی،جداسازی عاطفه،واکنش وارونه،سرکوبی و عمل زدایی.
در سطح تحریف خفیف تصویر ذهنی،تحریف هایی در تصویر خویشتن،بدن یا دیگران مشاهده می شود که ممکن است برای تعدیل عزت نفس به کار گرفته شوند،همانند ارزش زدایی،آرمانی ساختن.سطح انکار با بیرون نگه داشتن عوامل فشارزا،تکانه ها،افکار،عواطف ومسئولیت ناخوشایند یا غیر قابل پذیرش از هوشیاری همراه یا بدون انتساب نادرست آنها به عامل بیرونی مشخص می شود.این سبک ها و دفاع ها عبارتند از:انکار،فرافکنی،دلیل تراشی. در سطح تحریف عمده تصویر ذهنی، تحریف های چشمگیری با انتساب نادرست تصویر خویشتن به دیگران مشاهده می شوند، مانند خیال پردازی اوتیستیک همانند سازی فرا فکن،زمینه سازی تصویر خویشتن یا تصویر دیگران .
مشخصه سطح عمل پاسخ به عوامل فشارزای درونی و بیرونی با عمل کردن یا گوشه گیری است مانند برون ریزی ،بی تفاوتی ،شکایت از رد کردن کمک ،پرخاشگری منفعل .
سطح بی نظمی دفاعی با نارسایی تعادل دفاعی برای کنترل واکنش فرد به عوامل فشارزا مشخص    می شود و به گسستگی چشم گیر رابطه با واقعیت عینی منحرف می گردد.مانند فرافکنی هذیانی،انکار روان پریشانه ،تحریف روان پریشانه .

لینک های مرتبط:

مشاور کودک در بهترین مرکز مشاوره اسلامشهر

روانشناس کودک در اسلامشهر

بهترین دکتر مشاور در اسلامشهر

بهترین دکتر روانشناس در اسلامشهر

مرکز مشاوره معتبر در اسلامشهر

 دکتر هاشمی روانشناس اسلامشهر

مشاور خانواده در اسلامشهر

مرکز مشاوره خوب در اسلامشهر

 

دسته بندی آموزش: 

مراجعین

مراجعین 1


مراجعین ارجمند
عنایت داشته باشید که هرگونه تغییر در برنامه درمانی
و حضور بنده علاوه بر آنکه توسط منشی کلینیک
به حضورتان اطلاع داده می شود در این بخش سایت نیز
درج می گردد

 

خدمات


خدمات